از چه غرق گنه و معصیت و خواب و خورمغافل از خویشتن و عاقبت و خیر وشرماهل دل در پی درمان دل و جان خودندمن پی نان شب و خواب خوش و بار وبرمعشق بر جان من آتش نزده استکین چنین سرخوش و از خود بدرمآسمان جای رها از قفس تن باشدنه چو من خاک نشینی که ز حیوان بترمسرخوش آن عاشق بیدل که رهاستنه چو من سوخته از حرص و هوا بال و پرمچشم دل کور شده از دست تمنای هواکاشکی کور شدی بر تن من چشم سرمدعوت آمد که سر سفره حق بنشینیدای دریغا زعطش سوخته اکنون جگرمماه
مهمانی آن یار پریچهره رسیدسفره بگشوده که ای بنده تویی در نظرم گیسوان کرده پریشان و ز رخ پرده گرفت ای که مشتاق وصالید من از پرده درم می کشد آه غریبی و خورد حسرت اگرکاشکی بود ز عشق تو فقط یک اثرمحلول ماه مهمانی حضرت دوست مبارک بادنوشته شده توسط خداکرم غریبی در 10:37 | لینک ثابت • غزل واره های غریب...
ادامه مطلبما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 14:42