غزل واره های غریب

ساخت وبلاگ
بر دوراهی مانده ام راهم کجاستهر دو سو نور است نور کبریاستیک طرف فریاد هل من ناصراهم ندای حق ز یک مرد خداستزان طرف گوید منم یار ولیمظهر عشق و نمادی از وفاستبین دو بحر کرم استاده امهر دو سو دریایی از نور خداستاین مکان بین حرم بین دو نورهر دو نورازجمله انوارالله استیک طرف گویدحسینم من حسینزاده زهرا و جدم مصطفاستمن برای دین حق جان داده امخون من احیاگر دین خداستمن ز جان و خانمان بگذشته امراه من راه و طریق انبیاست راه من راه عدالت راه حقشیوه مردان حق راه خداستزان طرف عباس آن ماه عربمی زند فریاد جانم بی بهاستمن که سربازم حسین فرمانده استسر به فرمانش نهم او مقتداستجان من قربان فرزند نبیجان که در راه خدا باشد صفاستاینکه سرگردان و حیران مانده استعبد عاصی این غریبی روسیاهستنوشته شده توسط خداکرم غریبی در 14:37 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:23

ندای آشناصبح زیبایی است چون آید ندااز فراسوی زمان و یاد هاوه چه زیبا و رسا و دلنشینمیکند آواز همچون سار هاگنگ و نرم است و غریب و دلنوازمی نشیند بر دل و جان شمااین ندا بهر دل من آشناستحتم دارم می رسد از آشنااین ندا سرشار مهر و دوستی استنرم چون یاران میان باغ هابوی عشق و و آشنایی می دهدگوییا می آید از سوی خدااز لطافت بوی بالا می دهدز آسمان گویی که آید این نداجنس آوازش ز جنس آرزوستپاک چون آیینه بی رنگ و ریاای غریبی گوش جانت باز کنتا شوی محظوظ زین بانگ و ندانوشته شده توسط خداکرم غریبی در 14:50 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 23:13

شب قدرامشب شب قدر است مقدر شده تا قدر بدانیماز خاک گذر کرده و تا منتهی صدر(1) برانیماز این هم شب این همه ایام که رفته استامشب شب قدر است که بیدار بمانیمعمری همه خفتیم و بخوردیم و بگشتیماین یک شب باید که از یار کرم داربخوانیمامشب در رحمت بگشودند و بگفتند بیاییداز بهر طلب رو به در یار وفادار بداریم امشب اگر از خواب و خور و سور گذشتیم آنگاست کزین عالم پر از خار برستیمامشب شب احیاست غریبی شب قدر استحیف است که از قافله عاشق و عشاق بمانیم(1)صدرالمنتهی قاب قوسین او ادتینوشته شده توسط خداکرم غریبی در 21:54 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 23:13

از چه غرق گنه و معصیت و خواب و خورمغافل از خویشتن و عاقبت و خیر وشرماهل دل در پی درمان دل و جان خودندمن پی نان شب و خواب خوش و بار وبرمعشق بر جان من آتش نزده استکین چنین سرخوش و از خود بدرمآسمان جای رها از قفس تن باشدنه چو من خاک نشینی که ز حیوان بترمسرخوش آن عاشق بیدل که رهاستنه چو من سوخته از حرص و هوا بال و پرمچشم دل کور شده از دست تمنای هواکاشکی کور شدی بر تن من چشم سرمدعوت آمد که سر سفره حق بنشینیدای دریغا زعطش سوخته اکنون جگرمماه مهمانی آن یار پریچهره رسیدسفره بگشوده که ای بنده تویی در نظرم گیسوان کرده پریشان و ز رخ پرده گرفت ای که مشتاق وصالید من از پرده درم می کشد آه غریبی و خورد حسرت اگرکاشکی بود ز عشق تو فقط یک اثرمحلول ماه مهمانی حضرت دوست مبارک بادنوشته شده توسط خداکرم غریبی در 10:37 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت: 14:42

می شوم مجنون و لیلایم توییآخرین سرمنزل راهم توییمن خموشم لیک گر گویم سخن واژه های گفتگوهایم توییمن بریدم دل ز هرچه آرزوستمنتهای آرزوهایم توییعاشق و سرگشته و حیران منمعشق بی مانند و همتایم توییمن فقیر و عاجز و غرق نیازناظر امروز و فردایم توییمی زنم فریاد من عبد توامحاکم و سلطان وآقایم توییخالق زیبایی و عین جمالشاهد و معشوق زیبایم توییکور گردم گر ببینم غیر توخالق چشمانم بینایم توییظاهر و باطن نهان و آشکاربر دل بینا هویدایم توییحاضر در اشکار و در نهانناظر اینجا و آنجایم توییخالق سرسبزی و باغ و درختدر میان ودشت و صحرایم توییآنکه پیدا جلوه اش در کوه و دشتجویبار و رود و دریایم توییاز برای این غریب و بی وجودسرور و سالار و آقایم تویینوشته شده توسط خداکرم غریبی در 23:57 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 23:47

معدن و آدمیت همزادندآدمی بود و خدا بود و دگر هیچ نبود**** سرخوش و شاد که ابلیس دلش را بربودرانده شد ساکن این منزل خاکی گردید****بعد از آن بود که او را همه جا سختی بود بهر آسایش و از بهر جدایی ز خطر ****با زمین یار شد و تکیه بر این خاک نمود شد زمین معدن و انسان بشدی معدنکارمعدن و آدمی از روز ازل گشتند یارگشت در روی زمین کشف نمود **** تا که از خاک و زمین بود و نبود بهر آسایش خود، خورد و خوراک**** بهره گیرد و برد چندین سودتیز سنگی بگرفت و بشدی بهرشکار **** تا کند قّوت جان بهر وجودشد زمین معدن و انسان بشدی معدنکارمعدن و آدمی از روز ازل گشتند یار(دوره پارینه سنگی)بعد از ضربه سنگی بر سنگ**** آتش آورده بدست کرده درنگبعد از آتش و یک سنگ دگر **** بر کف آورده یکی چیز قشنگخود ندانست که کاشف گشته**** مس بدست آمده از کانه سنگشد زمین معدن و انسان بشدی معدنکارمعدن و آدمی از روز ازل گشتند یار(دوره مس و مفرغ)آهن آمد پس از آن به میان**** آدمی ساخت بس ابزار از آنتیغ و شمشیر و سپر گرز و سنان**** داس و گاوآهن و زوبین و کمانزندگی گشت گلستان از آن **** روزگاران همه آباد و جهان آبادانشد زمین معدن و انسان بشدی معدنکارمعدن و آدمی از روز ازل گشتند یار(دوره آهن)ای که امروز مهندس شده آماده بکار **** دل به دریا بزن ای مرد عمل معدنکارباید آماده پیکار شوی با که و سنگ**** بکنی رخنه در اعماق زمین لیل و نهارچرخ صنعت بود از همت تو در دوران **** همه مدیون تو هم صنعت و هم صنعتکارشد زمین معدن و انسان بشدی معدنکارمعدن و آدمی از روز ازل گشتند یارنوشته شده توسط خداکرم غریبی در 15:2 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 23:47

درباره وبلاگ خداکرم غریبی متولد 1/3/1339 در شهرستان برازجان(دشستان) در استان بوشهر هستم. شغلم معلمی است و در دانشگاه یزد تدریس می کنم. دارای مدرک دکترای استخراج معدن با گرایش فرآوری هستم.غزل واره های غریب دلگویه های تنهایی، شادی و غم های غریبی است.باشد که با تماشای این پنجره و خواندن این دلسروده  ها در تنهایی، شادی و غم های غریبی شریک باشید.بنوسید برایم اگر به اسم شعر به مثلث احساس، موسیقی و نظم در شعر آسیب زده ام. چرا که اعتقاد دارم که شعر دلگویه ایست که باید در قالب مثلث احساس و وزن و قافیه سروده شود یا حداقل یکی از اضلاع سه گانه را داشته باشد. در غیر این صورت کلامی است که ممکن است وزین و زیبا باشد ولی شعر نیست. منوی اصلی پیوندهای روزانه آرشیو مطالب پیوندها Powered By NILOBLOG.COM غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1402 ساعت: 3:13

بر ستیغ سربلند قله هامی تراود نرم نرمک نور ماهپلک بر هم می زنم تا پر شودچشمایم از زلال نور ماهنیم صورت مانده اندر پشت کوهسر برآورده است اکنون نیم ماهلرزش مهتاب اندر آب حوضرقص نور و رنگ در آیینه هاپر شود از لذتی زیبا دلمچونکه کامل می نماید قرص ماهاز خوشی لبریز می گردد غریبغصه دارم از غروب قرص ماهنوشته شده توسط خداکرم غریبی در 22:40 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 15:49

گل از باغ بی باغبان می رویاز اینجا به آن سایبان می رویبود سایبان حامد مهرباندلم شاد چون شادمان می رویدرخت وجودت اگر سبز از لطف حقبرافراشته کشتی ات بادبان می رویسرت سبز و بالا عزیز دلمکه گل گونه در بوستان می رویتو همجون کبوتر کنون در سفردلت شاد چون همره کاروان می رویز باغ غریبی گذر می کنیتو یاس سپیدم چسان می روینوشته شده توسط خداکرم غریبی در 14:41 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 16:25

هرزخمه مضراب مهندس بر ساز جهان نغمه بود استهر گام بلندش به سر سنگ جاوید بر این لوح وجود استهر نقش که بر صفحه گیتی بزند دست مهندسجمله همه سازندگی و جوشش و ایجاد و وجود استمی سوزد و می سازد و بر قامت هستی بزند نقشهر جهد و تلاش و هنرش مظهر جود استعالم به تفکر شب و روزش بکند حل معمااین اوست که محصول تلاشش همه سود استآسایش مخلوق بود حاصل کارش به شب و روزاندیشه و کردار مهندس همه در سمت وجود استگر نیک نظر کرده ببینی که خدا هست مهندساز اوست غریبی همه بود جهان مظهر جود استنوشته شده توسط خداکرم غریبی در 17:24 |  لینک ثابت   •  غزل واره های غریب...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل واره های غریب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkhgharibi9 بازدید : 79 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 21:25